[sc:Comment_Author][sc:Comment_Text]
تاریخ : یک شنبه 27 مهر 1393
نویسنده : فاطمه بهمن آبادی

إ

به  نام  آفریدگار فکر وفواد

 

رویا نگار 3        "      صرفا جهت اطلاع    "                  فاطمه بهمن آبادی

چندی پیش وقتی قصد عبوراز خیابان را داشتم پسری حدود ده ساله  را دیدم که منتظر بود تا به کمک یک نفراز همان خیابان رد شود بنابراین  با یکدیگرهمراه شدیم .از او درمورد وضعیت  مدرسه اش پرسیدم ، د،  جواب داد :" وای خاله مدرسه ما خیلی خوبه ، از این مدرسه به درد نخورها نیست که به آدم گیر بدهند ، تومدرسه ی ما هر کسی هر کاری دلش خواست میکند اصلا انگار نه انگار که مدیر ومعاونی وجود دارد."

به زحمت خنده ی خودم را کنترل کردم  وگفتم : خیلی خوبه که شما این همه مدرسه تون دوست داری.

بالاخره این  هم برای خودش نظر ارزشمندی بود والبته کودکانه وصادقانه وقشنگ  ، هرچند احتمالا اگر مادرش حرف های اورا می شنید برخورد دیگری داشت .

خلاصه این که بعضی  وفقط بعضی مدرسه ها، مهمترین  شالوده وزیربنای ساختار مدینه فاضله (یا حیوه طیبه به قول دکتر کشاورز) می باشند.

فکر می کنید اگرمهمترین  دروندادهای  مدرسه یعنی  مدیر و معلم انسان های متفکر،متدین ، متمدن،متشخص  و... بودند (به فول دکتر صالحی)که البته کم هم نداریم  چه اتفاقی می افتاد ؟

از سیستم کنار گذاشته می شد ، چون باید همرنگ جماعت می بود .(برگرفته از سخنان دکتر حسینی خواه )

برای تجهیزات وفضای فیزکی مدرسه هم که بودجه نداریم چون  واقفید که  تحریم هستیم و برای سرمایه گذاری گزینه های مهمتری  مثل واردات برنج هندی را  داریم .

واما  نیمه روز نگار هفته

روز سه شنبه  باید  هرطوری  که بود ساعت 8 خودم را به کلاس می رساندم واگر نه باید از کلاس محروم می شدم  ومهمتر این که اصلا دلم نمی خواست  دکترحسین نژاد عزیز به خاطر دیر آمدن ما ناراحت  بشود .

اما به جای این که ساعت  پنج وچهل دقیقه  حرکت کنم  ،پنج وپنجاه  دقیقه  راه افتادم  بنابراین مجبور شدم قسمتی از راه با ماشین شخصی  و بعد با مترو طی  کنم ، اما باز هم هر چه قدر حساب کردم نمی رسیدم پس ریسک  کردم وعلی رغم تمام ترسم از اتوبوس  های  حصارک  به سمت آن تغییر مسیر دادم   .درانتهای کریدور طبقه دوم استاد را دیدم که به نزدیکی  کلاس رسیده بود باسرعت دویدم تابالاخره همراه دکتر وارد شدم .

نمایش تدریس استاد با اکران فیلمی از موزه چین آغاز شد  گرچه ایشان یاد آور شدند نظیر همین موزه را در شهر یزد داریم  اما اهمیت موضوع در ویژگی های  الگوی تدریس بود که انصا فا به طرز نامحتملی از میانگین  الگو ی متمرکز ما درایران یعنی سیستم مداد کاغذی و تربیت میرزا بنویس ، فاصله داشت. یک روز به  آقای دکتر حسین نژاد گفتم : اخر کلاس شما مرا به سکته می دهد وایشان بزرگوارانه فرمودند: روی مباحث عاطفی  هم کار می کنیم .

ساعت دوم  طبق معمول بعد ازنیم ساعت خاطره گویی استاد به شکل کاملا رسمی وطبق الگوی آموزش ایرانی یعنی مداد بردار بنویس شروع شد  تا به گفته خودشان  یه جوری  یک ساعت مارا پر کنند وبعد به مراسم  دفاع خود برسند، که یکی از آقایان به این شیوه اعتراض کرد وگفت حالا که می دانیم این روش اشتباه است حداقل خودمان انجام ندهیم وبه هر جهت از بی جهت  نوشتن ،سر،باز زد  . هرچند این استاد عزیز با دلایل  غیرقابل قبول  رفتار اشتباه  خود را توجیه کرد وانتقاد وارده را نپذیرفت ،اما می توان امیدوار بود که این یک شروع خوب برای تغییر است

مطمئنم  ایجاد تغییر در سیستم غلط آموزشی اولین انگیزه انتخاب این رشته برای هم کلاسی های عزیزم بوده است.

مازنده به آنیم که آرام نگیریم       موجیم که آسودگی ما عدم ماست

 

 

 

 

 




|
امتیاز مطلب : 10
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:








آخرین مطالب

دریافت کد نوای مذهبی
دانلود این نوا

/
کلاس تحقیقات کیفی